سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :82
بازدید دیروز :78
کل بازدید :1325615
تعداد کل یاد داشت ها : 109
آخرین بازدید : 04/3/24    ساعت : 5:36 ع
درباره وبلاگ
  یدالله گچلو[1966]


بنده*ی یک دل منم بند قبای ترا چاکر یکتا منم زلف دو تای ترا خاک مرا تا به باد بر ندهد روزگار من ننشانم ز جان باد هوای ترا کاش رخ من بُدی خاک کف پای تو بوسه مگر دادمی من کف پای ترا گر بود ای شوخ چشم رای تو بر خون من بر سر و دیده نهم رایت رای ترا تیر جفای تو هست دلکش جان دوز من جعبه ز سینه کنم تیر جفای ترا بار نیامد دلم در شکن زلف تو گر نه به گردن کشم بار بلای ترا بنده سنایی ترا بندگی از جان کند گوی کلاه ترا بند قبای ترا این وبلاگ وب شعر شاعری عشق و عاشقی و این وب معرفی کننده قسمتی از مناطق تفریحی شهر بیجار که در ارشیوه مطالب میباشد تلفن تماس ای دی یاهوی من :gachloo_y ایمیل : yadolah.gachloo@gmail.com
ویرایش
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
صفحات اختصاصی
*پخش زنده حرم*
ابر برچسب ها
لوگوی دوستان
امکانات دیگر

 

خانمی با همسرش گفت اینچنین:

 

کای وجودت مایه ی فخرزمین!

 

ای که هستی همسری بس ایده آل

 

خواهشی دارم مکن قال و مقال!

 

هفت سین تازه ای خواهم ز تو

 

غیر خرج عید و غیر خرج از رخت نو

 

"سین" یک ، سیاره ای، نامش پراید

 

تا برانم مثل برق و مثل باد

 

 

 

"سین " دوم، سینه ریزی پرنگین

 

تا پرد هوش از سر عمه شهین!

 

"سین" سوم، یک سفر سوی فرنگ

 

دیدن نادیده های رنگ رنگ

 

"سین" چارم، ساعتی شیک و قشنگ

 

تا که گویم هست سوغات فرنگ!

 

"سین" پنجم، سمع دستورات من!

 

تا ببالم من به خود در انجمن!

 

 

 

آنگه آن بانو کمی اندیشه کرد

 

رندی و دوز و کلک را پیشه کرد!

 

گفت با ناز و کرشمه آن عیال!!

 

من دو "سین" کم دارم ای نیکو خصال!

 

 

 

گفت شویش : من کنون یاری کنم

 

با عیال خویش همکاری کنم!!

 

"سین" ششم ، سنگ قبری بهر من!

 

تا ز من عبرت بگیرد مرد و زن!

 

"سین" هفتم، سوره الحمد خوان

 

بعد مرگم بهر شوی بی زبان!!

 




      
 

 

 

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود،

 

نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد.

 

 سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.

 

در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود.

 

مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت.

 

سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد.

 

ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود.

 

آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت.

 

 سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.

 


 مورچه گفت :

 

 " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند.

 

خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم.

 

خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد.

 

این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است

 

 می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او

 

 بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او

 

 می گذارم و سپس باز می گردم و به دهان همان قورباغه که

 

 در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شنا کرده

 

 مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند و من از دهان او خارج میشوم."

 

سلیمان به مورچه گفت :

 

"وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟"

 

مورچه گفت آری او می گوید :


ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر

  

 این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان

  

 با ایمانت فراموش نکن و چون انسان را نعمت بخشیم

 

روى برتابد و خود را کنار کشد و چون آسیبى بدو

 

 رسد دست به دعاى فراوان بردارد.

 

سوره فصلت - آیه 51




      

سلام :

عشق مثل ابه می تونی تو دستات قایمش کنی ولی یه روز دستاتو باز می کنی

می بینی همش چکیده  بی اینکه بفهمی دستت  پر از خاطره است ./.

    (( شکسپیر  ))

اگر  انسانها در طول عمر خویش میزان  کار کردمغزشان  یک  میلیونیوم  معده شان

بود اکنون کره زمین  تعریف  دیگری داشت 

((  انیشتن   ))

....................................................................

گشاد ه دست  باش .  جاری باش کمک کن  ( مثل رود )

با شفقت و مهربان  باش  (مثل خورشید )

اگر کسی اشتباه کرد ان را بپوشان  (‏ مثل شب  )

وقتی عصبانی شدی  خاموش باش   ( مثل  مرگ  )

متواضع  باش  و کبر نداشته  باش   (  مثل  خاک  )

بخشش و عفو  داشته  باش  (  مثل  دریا  )

اگر  می خواهی  دیگران خوب باشند خودت خوب باش  ( مثل ایینه  )

.......................................................................................

   .........  چهار چیز  است قابل بازیابی  نیست ........

 سنگ پس از پرتاب  شدن

سخن پس از گفته شدن 

فرصت  پس   از  گذشتن

و زمان  پس از  سپری  شدن

.................................................................................

زن  مخلوقی  است  که  عمیق تر می بیند و  مرد  مخلوقی است  که دورتر  را  می بیند

  عالم برای  مرد  یک  قلب  است  و  قلب  برای  زن  عالمی  است

...................................................................................

این طبیعت  عجب  معلم  سختگیری  است  که  اول   امتحان  می گیرد

 بعد  درس  می  دهد  

                                                                            ((   موفق  باشید ))






برچسب ها : نظر یادتون نرود  ,
      
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >



پیامهای عمومی ارسال شده

+ روزی کـــه تـــو آمــدی بــه دنیـــا عریـــان جمعـــی بـــه تـــو خنــــدان و تـــو بـــودی گریـــــان کــــاری بکــن ای دوستـ کـــه وقتــــ مـــردن جمعــــی بـــه تـــو گریـــان و تـــو باشـــی خنــــدان

+ فلک امروز نسیمی سرد دارد,زمین از غصه رنگ زرد دارد,بیا ای دل بنالیم و بگرییم, هوای کوفه بوی درد دارد,خدایا این جماعت خود پرستند,به روی دین و قرآن دیده بستند,پس از بشکستن پهلوی زهرا,سرمظلوم عالم را شکستند.......,,مولا جان مددی,,التماس دعا

+ عشق یعنی مادر صبر یعنی یک زن مهر یعنی دختر نوریعنی خواهر هرچه هستی عشق صبر مهر یانور روزت مبارک

+ گفتم مادر.. گفت جانم… گفتم درد دارم.. گفت دردت به جانم.. گفتم گرسنه ام.. گفت بخور از سهم نانم… گفتم کجا بخوابم؟؟ گفت روی چشمانم… اما یک بار نگفتم من خوبم ، من شادم،، همیشه از درد و رنج گفتم!! به سلامتی مادر،، برای اینکه دیوارش از همه کوتاه تره،، هیچ وقت نگفت من، همیشه گفت بچه هام….. روز مادر ،، این گل زیبای خلقت مبارک….

+ بوسه زد باد بهاری به لب سبزه به ناز گفت در گوش شقایق، گل نسرین صد راز بلبل از شاخه گل داد به عشاق پیام که درآیید به میخانه عشاق نواز

+ بر چهره گل، نسیم نوروز خوش است در صحن چمن، روی دل افروز خوش است از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست خوش باش و زدی مگو که امروز خوش است

+ تا توانی رفع غم از چهره غمناک کن چشم گریاندن اسان است اشکی پاک کن

+ به تمام فقر هرگز محبت را گدایی نکن و به تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن

+ به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم بگویید در این دنیای شلوغ سنجاقشان کرده اید به دلتان بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفه هاست شما بگویید ، حتی اگر نشنوند . . .

+ از تمام عشقمان، فاصله اش سهم من است هرکجا می روم از قصّه ی عشقی سخن است چاره ای نیست! به رویای تو عادت دارم! این، همان سخت ترین قسمت عاشق شدن است!